کورش عزيزمکورش عزيزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
پيوند مامان و باباپيوند مامان و بابا، تا این لحظه: 23 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

کورش عزیز مامان و بابا

تغيير مربي

سلام عزيزم بعد از جشن پايان سال به جاي ميس مريم ميس شادي مربي شما شد. در يكسال گذشته مطالب زيادي در مهد ياد گرفتي. در زمينه زبان هم لغت هاي زيادي و چندين شعر و جمله ياد گرفتي. كه البته نياز به تمرين و تكرار بيشتر در منزل است كه بدليل مشغله هاي من زياد عملي نيست. بازي كردن با همسالان خودت را ياد گرفتي و خودت هم به تنهايي بازي مي كني ولي نه طولاني. همين چند دقيقه پيش بابا گفت كورش خيلي كمك كرده گفتي وظيفم بود. آخه فسقل اين جمله ها چيه مي گي. اين حرفاتو كه مي شنوم مي خوام قورتت بدم. جمله هاي انگليسي: ?Where are you ?Are you ready    .I am great ....   ...
12 تير 1394

جشن پايان سال تحصيلي 93-94مهد كودك

سلام گل باغ زندگيم پنج شنبه 21 خرداد جشن پايان سال تحصيلي مهدكودك را در سالن سينما قدس ايران زمين برگزار شد.  شما از بعد عيد تو مهد كودك مشغول تمرين شعرهاي مختلف براي اجراي برنامه براي والدين بوديد. شعر خوش آمدگويي و شعر ten little teddy bear  و شعر پلنگ كه لباس پلنگ بايد مي پوشيدي. براي لباس تو اينترنت سرچ كردم و به گلدونه سر زدم و در نتيجه فهميدم كه فقط لباس پلنگ صورتي وجود داره و همون را برات خريدم.  خيلي جشن خوبي بود كلي كيف كرديم. در ضمن شما براي خوندن سوره توحيد در ابتداي برنامه  از تو كلاس انتخاب شده بودي .قربون پسرم برم.  فيلم برداري و عكاسي ممنوع بود قراره خودشون به ما فيلم و...
12 تير 1394

خرداد ماه

سلام عزيزم عمه بابا  روز 9 خرداد به رحمت خدا رفت و بابا براي مراسم  روز 13 و 14 و15 خردادماه كه تعطيل بود مي خواست گلپايگان بره و من چون امتحانات پايان ترمم بود نمي تونستم برم بابا اصرار كرد كه شما رو ببره هر چند من راضي نبودم ولي با اصرار شما به گلپايگان رفتيد. وقتي به گلپايگان رسيدي  شروع به گريه كردي و گفتي مامانمو مي خوام. بعد با من تلفن حرف زدي بالاخره بابا آرومت كرد. خوشبختانه اين چند روز بهت خوش گذشته بود. خاله معصومه و آناهيتا 11 خرداد به ايران اومدن و تا اوايل مرداد هستند. كلي شما و آنا با هم بازي مي كنين. كلي خاله برات لباس آورده و وسايل ديگه... يك عروسك پاتريك باب اسفنجي هم آورده كه خيلي خوشت ا...
12 تير 1394

كرم ابريشم

سلام گل پسري روز چهارشنبه 24 ارديبهشت وقتي اومدم از مهد بيارمت ميس مريم گفت كرم ابريشم را هم ببريد منم كه از هر وجودي مي ترسم پرسيدم كه از ليوان بيرون نمي اد و گفتن نه. از اون روز اين كرم مهمون ما بود تا پيله ببنده و براش برگ توت مي ذاشتيم. من كه چكش مي كردم برگ خورده يا نه و .... تجربه جالبي بود هم براي تو و هم براي من. لاي برگ رفت و شروع به پيله بستن كرد كه ما روز 11 خرداد برگ را بلند كرديم و پيله را ديديم.        ...
12 تير 1394
1